سیری به چهرهاش نگاه کرد ولی به سختی توانست جیغ ناشی از ترسش را مهار کند. هر چند که او روی دو پا ایستاده بود، هر چند که او بوی عرق و دود میداد، هر چند که او مثل انسانها لباس پوشیده بود ولی او یک انسان نبود. هیچ انسانی نمیتوانست چنین صورتی داشته باشد.
خون الفها، صفحه 39
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
رنگ مو | قهوهای |
رنگ چشم | قهوهای (ویچر) کهربایی (ویچر 3) |
نژاد | انسان (ویچر) |
جنسیت | مذکر |
حرفه | ویچر |
وابسته به | مکتب گرگ |
تواناییها | شمشیرزنی کیمیاگری نشانها |
زندگینامه
اِسکِل، ویچری آرام و مسئولیتپذیر بود که از جوانی دوست گرالت بود، بنابر گفتههای سیری به جز رنگ مو و زخمی بلند و بد شکل بر روی گونهاش شبیه گرالت بود. آنها هر دو در کر مورهن رشد کرده و آزمونها را با یکدیگر پشت سر گذاشته بودند.
در دوران جوانی او و گرالت کارهای سرگرمکنندهی زیادی میکردند مانند گرفتن یک زنبور جنگلی بزرگ و بستنش با نخ به یک کوزه، گرالت معمولا این اتفاقات را به خاطر میآورد و هر دوی آنها زمستان را مانند بقیهی گرگها در قلعه سپری میکردند.
زمانی که تریس مریگولد به خاطر ملاقات با سیری در قلعه بود احساس کرد که اسکل حتی از گرالت نیز قدرت جادویی بیشتری دارد.