شرارت واقعی، گرالت، چیزیه که به سختی میتونی تصورشم کنی، حتی اگه به هیچ چیزی باور نداشته باشی بازم میتونه سورپرایزت کنه، بعضی وقتا اون تورو در بر میگیره و مجبورت میکنه بین خودش و دیگری یکی رو انتخاب کنی، کمی کمتر اما شیطانی!
آخرین آرزو صفحه 102
رنفری یک پرنسس بود، دختر فردفالک شاهزادهی کریدِن و دخترخواندهی آرِدیا، او به عنوان یک نسخهی بیرحم از سفید برفی ترسیم شده است.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
نام مستعار | سنگ چشم |
رنگ مو | بلوند |
رنگ چشم | سبز آبی |
نژاد | انسان |
جنسیت | مونث |
ملیت | کِریدن |
مقام | پرنسس کِریدن |
حرفه | راهزن |
تواناییها | ماهر در مبارزه با شمشیر |
والدین | فردفالک (پدر) آرِدیا (مادرخوانده) |
زندگینامه
رنفری طبق پیشگوییها هنگام یک خورشیدگرفتگی به دنیا آمد، پدرش به این موضوع اهمیتی نمیداد و علاقهی زیادی نسبت به فرزند اولش داشت، اما زمانی که او با آرِدیا ازدواج کرد، ملکهی جدید از آینهی ناهلینیا استفاده کرد و در این آینه دید که رنفری او و بسیاری دیگر را خواهد کُشت! او این موضوع را به اطلاع شورا رساند و آنها در جواب جادوگری با نام استرگوبور را برای تحقیق کردن در مورد این موضوع فرستادند.
استرگوبور شروع به تحقیق در مورد رنفری جوان کرد و پس از چندین تست و دیدن آیندهی او اعلام کرد که رنفری مطمئنا یک جهشیافته است و به دلیل متولد شدن در هنگام خورشیدگرفتگی طلسم شده است! او بعدها به گرالت گفت که تنها قصد داشته رنفری را قرنطینه و از بقیه جدا کند.
آرِدیا یک قاتل را استخدام کرد و به او گفت که پرنسس جوان را به جنگل برده به قتل برساند و قلب و جگر رنفری را برای او بیاورد! اما قاتل تصمیم گرفت از رنفری دزدی و سپس به او تجاوز کند که در این بین رنفری موفق شد با استفاده از یک گل سینه و فرو کردن آن در گوش و مغز قاتل خود را نجات دهد.
بعد از آن رنفری فرار کرد، در مواقعی که موفق به دزدی نمیشد مجبور بود در سرما گرسنگی بِکشد یا برای سرپناه و غذا، خودفروشی کند.
ادامهی داستان رنفری را در داستان کوتاه شرارت کمتر بخوانید…
گالری