زمانی که ینفر را خلق کردم، میخواستم گرالت همراه او رشد کرده و کامل شود، اما بعدها تصمیم گرفتم که اوضاع را پیچیده کنم و یک زن کلیشهای را خلق نکنم تا تنها با آن بتوانم نظر خواننده را جلب کنم.
آندژی ساپکوفسکی
فرینجیلا ویگو جادوگری نیلفگاردی و یکی از دو نیلفگاردی عضو محفل جادوگران به همراه هموطنش اسیره ور آناهید بود، او همچنین با آنا هنریتا از توسان ارتباط فامیلی دوری داشت. چشمان سبز و موهای مشکلی کوتاه نمونههایی از زیبایی ذاتی فرینجیلا بودند. در جنگ شمالی اول، فرینجیلا در کنار ارتش نیلفگارد در نبرد تپه سادن جنگید و در همان نبرد او ینفر را که در جبهه مقابل بود، کور کرد. (بیشتر…)
او یک کودک نیست، او شعله است، شعلهای سفید که جهان را روشن میکند. او یک خونِ ارشد است، خونِ الفها. بذری که جوانه نمیزند بلکه شعلهور میشود. خونی که تنها زمانی نابود میشود که زمان به پایان برسد.
خون الفها، صفحه 41
آخرین دیدگاهها