شروع پایان نام اولین قسمت سریال ویچر و بر اساس داستان کوتاه شرارت کمتر است.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
کارگردان | الیک ساخاروف مارک جابست |
تهیهکنندگان | لورن اشمیت هیسریک سیمون امانوئل الیک ساخاروف تومک بگینسکی یاروسواو ساوکو پیوتر شیکورا جیسون اف. براون شان دنیل |
نویسنده | لورن اشمیت هیسریک |
تاریخ انتشار | 29 آذر 1398 |
مدت زمان | 61 دقیقه |
قسمت بعد | چهار سکه |
خلاصه
در پی نبرد گرالت از ریویا با کیکیمورا در سال 1231، او وارد شهر بلاویکن میشود و با رنفری ملاقات میکند، پرنسس طلسم شدهای که به راهزن تبدیل شده و به دنبال شکار جادوگری با نام استرگوبور است. استرگوبور به دلیل متولد شدن رنفری در هنگام خورشیدگرفتگی او را شرور میداند. استرگوبور، گرالت را به مخفیگاه خود میکشاند و دنبال استخدام او برای کُشتن رنفری است، اما گرالت قبول نمیکند. سپس رنفری پیشنهادی مشابه برای کُشتن استرگوبور به گرالت میدهد، او پیشنهاد رنفری را رد میکند و به او هشدار میدهد که یا شهر را ترک کند یا آماده مرگ شود. رنفری به ظاهر قبول میکند، اما صبح روز بعد که گرالت از خواب بیدار میشود، میفهمد که رنفری تا استرگوبور را نکُشد دستبردار نیست. گرالت تلاش میکند تا جلوی او را بگیرد و پس از کُشتن گروه رنفری، با خود او مبارزه میکند و رنفری پس از اینکه زخم مهلکی بر میدارد، قبل از مرگ راجع به دختری در جنگل حرف میزند که سرنوشت گرالت به او گره خورده است. سپس استرگوبور از راه میرسد تا بدن رنفری را برای کالبدشکافی ببرد. هنگام مخالفت گرالت، مردم شهر به خواستهی استرگوبور او را وادار به ترک شهر میکنند.
در سال 1263، پادشاهی سینترا توسط نیلفگارد فتح میشود، پرنسس سیریلا توسط مادربزرگش، ملکه کلنته، برای فرار و یافتن گرالت از آنجا خارج میشود. سیریلا توسط یک افسر نیلفگاردی با نام کهیر دستگیر میشود، اما دیدن شهر و قلعهی در حال سوختن باعث تحریک قدرت او میشود و به او اجازهی فرار میدهد.