افرادی که سرنوشت به هم متصلشون کرده همیشه همدیگرو پیدا میکنن.
ویسنا، خیلی بیشتر
ویسنا یک شفابخش و ساحره بود اما بیشتر از هر چیزی او مانند یک راز است. در مورد او گفته میشود که زنی مهربان با موهای قرمز بوده اما واقعیت این است که هیچکس چیز زیادی در موردش نمیداند جز اینکه او مادر گرالت است. پس از بزرگ کردن گرالت برای چند سال، ویسنا او را در نزدیکی کر مورهن رها کرد و به وزمیر سپرد، دلیل این کارش نیز مشخص نیست و یکی از سوالات گرالت است که هیچوقت پاسخش را پیدا نمیکند.
این صفحه ممکن است حاوی اسپویل از کتابها یا اقتباسهای آنها باشد!
رنگ مو | قرمز |
نژاد | انسان |
جنسیت | مونث |
حرفه | دروئید |
تواناییها | شفابخش |
فرزند | گرالت از ریویا |
زندگینامه
در زمانی نامشخص، ویسنا مادری تنها بود که از گرالت جوان مراقبت میکرد. یک روز که بیرون از خانه بودند او گرالت را میفرستد تا از چشمهای در آن نزدیکی آب بیاورد، اما در واقع هدفش این بود تا گرالت را به ویچری به نام وزمیر بسپارد. او قبل از اینکه گرالت برگردد از آنجا رفت.
سالها بعد، زمانی که در نزدیکی سادن بود او صدای فریاد مردی را شنید که درخواست کمک میکرد و یورگا را پیدا کرد که گرالت بیهوش همراهش بود، او توسط غولها زخمی شده و سم آنها وارد بدنش شده بود و سریعا به کمک نیاز داشت وگرنه جانش را از دست میداد. ویسنا مشغول درمان گرالت بود که او به هوش میآید و آنها با یکدیگر صحبت کردند، اما ویسنا علاقهای به گفتن چیزی که آن را میدانستند نداشت: اینکه مادرش است و سالها قبل او را رها کرده و به وزمیر سپرده. اما گرالت میخواهد دلیل این کارش را بداند، به چشمان او نگاه میکند و حداقل میخواهد بداند که ویسنا چیزی در مورد آزمون علفها و اینکه گرالت ممکن بوده در آن جانش را از دهد میدانسته یا خیر. اما مانند قبل ویسنا باز هم علاقهای به پاسخ دادن نداشت و تنها به گرالت میگوید که پاسخش کمکی به او نمیکند و او باید گذشته را رها کند و به جلو برود. ویسنا سپس افسون خوابی را اجرا میکند و باعث به خواب رفتن گرالت میشود و پس از درمان کامل او، قبل از اینکه گرالت بیدار شود از آنجا میرود.
برای آشنایی بیشتر با ویسنا داستان کوتاه جادهٔ بدون بازگشت را بخوانید.